تئاتر پنجاه پنجاه از اون دست اجراهایی هست که من حاضرم تمام قد ازش دفاع کنم.علیرغم اشتباهات کمی که داشت چون قابل چشم پوشی بود.
وقتی یه تیم هجده ماه از زندگیشو دلسوزانه برای اجرایی بذاره،معلومه که کاری به این خوبی نتیجه ش میشه.
نمایشی که تونست من تماشاگر رو همراه کنه با اتفاقات،انگار درون کابوسی قرار بگیری و در زندانی که جزئی از زندان دیگر حساب میشه مستقر بشی و نگاه کنی به تقلای انسانها برای ادامه ی زندگی و جنگی نابرابر برای عدالت و اخلاقیات.تو این نمایش بیشتر از اینکه بدنبال متن باشید غرق بشید تو کابوس تمام کاراکترها،کابوسی که بشر هر قرن به نحوی تجربه میکنه.
تقارن خوب صحنه و وسایل و حتی شخصیتها نمادی از نام نمایش بود،پنجاه پنجاهی که دومینو وار با شاخه گلی بهم متصل شد،و اصراری که شخصیت غمگین نمایش به خندیدن داشت.
چارلی چاپلین میگه : آموخته ام
... دیدن ادامه »
که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم.
و اینکه این نمایش در اوج تلخی سعی داشت چنین چیزی رو یادآوری کنه برای من ارزشمنده،زندگی سخته اما گاهی میشه برای دهن کجی به تلخی هاش لبخند زد.
تاثیر کار به حدی زیاد بود که سنگینی اثر رو روی قفسه ی سینه م حس میکردم،انگار که نظاره گر ناگزیر قصه ای از تاریخ شده باشم.
بازی با نور عالی بود،تقارن سازی خیلی خوب بود و گروه با هم هماهنگ بود فقط کمی اجراهای سمت راست و چپ جا داشت مشابه تر باشه که قطعا در اجراهای بعدی این نقص که خیلی به چشم هم نمیاد بر طرف میشه.
حتما به تماشای این کار بشینید،ارزش وقت گذاشتن داره...