به تماشای نمایش " روزمرگی " به کارگردانی " لیلی عاج " نشستم .
در مقابلم چهار زن ، مادر ، نماد مُلک و سرزمین و مظهر زایش در صحنه ای خالی و استلیزه نشسته اند و هریک به ترتیب از رنجی که بر آنان رفته است سخن می رانند . درد و رنجی که در لحظه لحظه جامعه و زندگی مان به نوعی مشاهده می کنیم ، ولی از بس عادتمان شده است به سلک بدیهی هایمان در آمده است .
از درد و رنجی سخن می رانند که بخشی بسیار جزئی است از آنچه در واقعیت جامعه می گذرد . ولی اینجا ، در تجربه دیدن نمایش " روزمرگی " آنقدر بزرگ و دردناک جلوه می کند که منجر به کاتارسیس در من می گردد ، به گونه ای که می اندیشم با وجود درد و رنج هایم چقدر خوشبخت هستم و به راحتی به درد دیگران می خندم !! و این حاصل نمی شود جز به واسطه بازی های خوب و تاثیرگذار بازیگرانی که براساس هدایت و رهبری هنرمندانه کارگردان نمایش به سرانجام رسیده است .
چهار زن ،مادر ، نماد مُلک و سرزمین ، نشانه چهار دهه تجربه زندگی در این سرزمین است در صحنه ای خالی و استلیزه که خود نماد وضعیت نابسامان سرزمینی است که در گذر این دهه ها و ایام ، مردمانش از چه اوضاع و احوالی برخور دارند . آن گونه که خوشبختی در بدبختی استحاله می شود ، خنده های درد به غنچه می نشیند و روزمره گی مان به "روزمرگی" مبدل می گردد .
"روزمرگی" برش بسیار ناچیز از آن چیزی است که به توّهم زندگی
... دیدن ادامه ››
می خوانیمش .
"روزمرگی" نمایش تمام انسان های این سرزمین است که لیاقتشان خوشبختی است ولی در رنج و درد الینه شده اند و آن را با تمام وجود تجربه می کنند .
این نمایش مظلومیت زنان و مادرانی است که خود مظهر زایش و نماد مُلک و سرزمینی هستند که دیر زمانیست به یغما رفته . . .
"بهمنشیر"
علی میرزایی